یزدان

ساخت وبلاگ

 

هر چيزى خدا را تسبيح مى گويد!

خداوند عزوجل در آيه 44 سوره اسراء مي فرمايد: (تُسَبِّحُ لَهُ السَّمَوَاتُ السَّبْعُ وَالْأَرْضُ وَمَنْ فِيهِنَّ وَإِنْ مِنْ شَيْءٍ إِلَّا يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَلَكِنْ لَا تَفْقَهُونَ تَسْبِيحَهُمْ إِنَّهُ كَانَ حَلِيمًا غَفُورًا) " آسمانهاي هفتگانه و زمين و همه کساني که در آنها هستند، همه تسبيح او را مي گويند، هر موجودي تسبيح و حمد او را مي گويد ولي شما تسبيح آنها را نمي فهميد. او بردبار و آمرزنده است. " اين آيات مبارک ما را با مسئله اي آشنا مي کند که آن را درک نمي کنيم، اما وجود دارد و ما همچون مؤمنان به هر آنچه که در کتاب خدا آمده است، ايمان داريم. اما چگونه مي توان کسي را که به اين کتاب آسماني ايمان ندارد، قانع کنيم؟

کسي که در اين آيه تأمل کند در مي يابد که همه مخلوقات اعم از انسان، درخت، ستاره و .... پروردگارشان را تسبيح مي گويند؛ اما خداوند بلند مرتبه مي گويد: (وَلَكِنْ لَا تَفْقَهُونَ تَسْبِيحَهُمْ) اما تسبيح آنها را درک نمي کنند  و نمي گويد ( اما تسبيح آنها را نمي شنوند) بنابراين ما ممکن است که تسبيح اين مخلوقات را بشنويم، اما نمي توانيم آنها را ترجمه کنيم و نمي توانيم آن را درک کنيم . زيرادرک کردن پس از شنيدن است.

به عبارت ديگر به انسان مي گوييم که تو آنچه را که مي گوييم، درک نمي کني. اين يعني ما مقابل او صحبت مي کنيم و انسان مي شنود، ولي آنچه را که مي گوييم نمي فهمد. از اينجا استنتاج مي کنيم که خداوند بلند مرتبه در اين آيات به وضوح به امکان  شنيدن صداي تسبيحي که از هر چيز اطراف ما صادر مي شود، اشاره مي کند، ولي ما معني آنچه را که مي گويند، درک نمي کنيم و ممکن نيست که اين صداها را بفهميم يا درک کنيم.

هر چيزي در هستي صحبت کرده و امواج صوتي صادر مي کند. اما گياهان و درختان صداهاي مشخضي دارند که در صداهاي ديگر تأثير گذار است و اين همان چيزي است که تحقيقات جديد علم گياه   شناسي آن را کشف کرده است

و اين آن چيزي است که انديشمندان امروز کشف کردند. علما دريافتند که از برخي گياهان امواج و فرکانسهاي صوتي در جاهايي که انسان مي شنود،صادر مي کند که از 20 تا 20 هزار فرکانس در ثانيه متفاوت است. اما امواج صوتي گياهان بسيار ضعيف است و شنيدن آن جز با تقويت و هزار برابر کردن امکانپذير نيست .

علما دريافتند که برخي از ستارگان نيز از خود صداهايي صادر مي کنند . ستاره نوتروني که خداوند آن را طارق ناميده صدايي شبيه پتک صادر مي کند. سوراخهاي سياه همچنين صداهايي صادر مي کنند. طي دوره اي ممکن است علما صدايي را که هستي پس از ولادتش آن را صادر مي کرد، ثبت کنند.

اما بيشتر اکتشافات عجيب است، هسته هاي زنده امواج صوتي صادر مي کنند و اين بر همه هسته ها مطابقت دارد. واضح ترين پژواک از هسته قلب ما صادر مي شود . دکتر جيمزوسکي استاد شيمي دانشگا کاليفرنيا با استفاده از کامپيوتر کشف کرد که همه هسته ها صداهايي صادر مي کنند که هر کدام با ديگري متفاوت است.

  دلفينها، جيرجيرکها، پرندگان، زنبورها و بقيه کائنات زنده صداهايي از خود صادر مي کنند. علما کشف کردند که ويروسها نيز امواج صوتي از خود صادر مي کنند . از اين رو آنها در تلاشند که راه جديدي  براي کشف زودهنگام بيماري با پيروي از صداي ميکروبها و ويروسها در جسم بيابند. 

ژنهاي وراثتي درون جسم ما نيز امواج صوتي صادر مي کنند که آنها شب و روز خدا را تسبيح مي گويند و يا از تسبيح خدا تأثير مي پذيرند. اي خواننده گرامي گمان مي کنم که تسبيح خداوند بلند مرتبه  در نظام فعاليت اين ژنهاي وراثتي که بر زندگي و بيماري ما حکم مي کند، تأثير گذارد؛ يعني ممکن است که تسبيح آنها وسيله اي براي شفاي امراض و بيماريهاي مختلف باشد که البته خداوند دانا تر است

با پيشرفت علم کشف شده است که ذره ها پژواکهاي صوتي صادر مي کنند. بنابراين هر چيزي خدا را تسبيح مي گويد؛ همانگونه که قرآن نيز نسبت به آن ما را با خبر کرده بود. اين از ادله هاي علمي در راستي اين کتاب آسماني و پيشينه علمي آن به شمار مي رود. علما امروز معتقدند که هرچيزي در هستي صداي خاصي دارد و مي گويند: " اين توانايي و قدرت بسيار عجيب است که بر هر مکاني سيطره مي يابد و بر هر چيزي که آن را مي بينيم يا احساي مي کنيم تأثير گذار است."

آيا اين توانايي، قدرت خداوند که خالق هستي بوده، نيست؟ چرا اين صداها صداهاي تسبيح و خضوع براي خداوند و شکر نعمتهاي او نباشند؟

عبد الدائم الكحيل

www.kaheel7.com/fa

منبع:

1.      Sound healing, www.findarticles.com.

2.      Joel Schwarz, How little gray cells process sound: they"re really a series of computers, University of Washington, Nov. 21, 1997.

3.      Black Hole Sound Waves, (NASA), Sept. 9, 2003.

یزدان ...
ما را در سایت یزدان دنبال می کنید

برچسب : تسبيح , نویسنده : مرید حق yazdan بازدید : 80 تاريخ : دوشنبه 19 فروردين 1392 ساعت: 2:07

 

خدا را چه کسي خلق کرد؟

اين سوال بسياري از فلاسفه و شک گرايان مذهبي است. اما در تعريف خدا گفته مي شود که خدا خالق غيرمخلوق جهان است پس اين سوال که چه کسي خدا را خلق کرده است غيرمنطقي است، درست مثل اينکه بپرسيم مرد مجرد شوهر کيست.

نوع پيشرفته تر اين سوال مي تواند اين باشد: اگر وجود جهان به يک علت نياز دارد، چرا وجود خدا به اين علت نياز ندارد؟ و اگر خدا به علت نياز ندارد، چرا بايد جهان به علت نياز داشته باشد؟ در جواب، فلاسفه از استدلال زير استفاده مي کنند:

1. هر چيزي که آغازي داشته باشد، نياز به علت دارد!

2. جهان داراي آغاز است.

3. بنابراين جهان به علت نياز دارد.

همانطور که در زير نشان داده خواهد شد، جهان به علت نياز دارد چون آغازي داشته استخداوند، برخلاف جهان، آغازي نداشته است، بنابراين، به سبب نياز ندارد.علاوه بر اين، نسبيت عمومي انيشتين که به کرات با تجربه ثابت شده است، نشان مي دهد که زمان به ماده و فضا مرتبط است. پس زمان خود در کنار ماده و فضا شروع مي شود.

از آنجا که بنابه تعريفخدا خالق همه جهان است، خالق زمان نيز مي باشد. بنابراين، نمي تواند با ابعاد زماني که خود آفريده است محدود شود پس مي توان گفت که خدا آغازي ندارد. پس نيازي به علت و سبب نيز ندارد.

درعوض، شواهد خوبي وجود دارد که جهان آغازي داشته است.اين را مي توان در قوانينترموديناميکمشاهده کرد که بنيادي ترين قوانين علم فيزيک مي باشد.

·        قانون اول: کل حجم انرژي جهان پايدار و دائمي است.

·         قانون دوم: ميزان انرژي موجود براي کار رو به اتمام است، يا انتروپي تا حد ماکسيمم رو به افزايش است.

اگر کل حجم انرژي محدود باشد و ميزان انرژي قابل استفاده رو به کاهش باشد، پس نمي توان گفت که جهان براي هميشه وجود داشته است، درغيراينصورت کليه انرژي هاي مصرفي تا به حال تمام شده بود. بعنوان مثال، همه اتم هاي راديواکتيو از بين رفته، همه قسمت هاي جهان به يک دما رسيده و هيچ کارديگري ممکن نبود.

بنابراين استنباط بديهي اين خواهد بود که جهان از يک زمان مشخص با مقدار بسيار زيادي انرژي مصرفي آغاز شده و الان رو به اتمام است.

حالا اگر پرسشگر بپذيرد که جهان آغازي داشته است اما باز بااينحال نياز به سبب ندارد چه؟ اما کاملاً آشکار است که چيزهايي که آغاز مي شوند علتي دارند و هيچکس قادر به انکار اين نيست. اگر قانون علت و معلول انکار مي شد، همه علوم و تاريخ از بين مي رفت.

همچنين، جهان نمي توان علت خود باشد چون هيچ چيز قادر به ساختن خود نيست، به اين علت که اين يعني آن چيز قبل از ايجاد خود وجود داشته است که از نظر منطقي پوچ است.

به طور خلاصه

·         مي توان ثابت کرد که جهان (ازجمله زمان) آغازي داشته است.

·         باور اينکه چيزي که آغاز دارد بي علت است منطقي نيست.

·         درنتيجه جهان نياز به علت دارد.

·         خدا، بعنوان خالق زمان، خارج از زمان قرار دارد. پس هيچ آغازي در زمان ندارد. هميشه وجود داشته است و بنابراين نيازي به علت ندارد.

 

ايرادات

فقط دو راه براي تکذيب يک استدلال وجود دارد:

الف) نشان دهيم که از نظر منطقي بي اعتبار است.

ب) نشان دهيم که حداقل يکي از فرضيات قبلي اشتباه بوده است.

آيا اين استدلال معتبر است؟

استدلال معتبر استدلالي است که درست بودن پيش فرض ها غيرممکن و نتيجه نادرست باشد. دقت کنيد که اعتبار به صحت پيش فرض ها متکي نيست و به شکل استدلال بستگي دارد. استدلالي که در اين مقاله ارائه مي شود، معتبر است چون درست شکل اين استدلال است که: همه دلفين ها ستون فقرات دارند، موبي ديک يک دلفين است، درنتيجه موبي ديک هم ستون فقرات دارد. بنابراين تنها اميد شک گرايان اين است که يکي از پيش فرض ها را انکار کنند و به بحث بکشانند.

آيا پيش فرض ها صحيح هستند؟

1. آيا جهان آغازي دارد؟

ديدگاه مربوط به جهان نوساني توسط ملحداني مثل کارل زاگان  (Carl Sagan)   و ايزاک آسيموف  (Isaac Asimov)   برمبناي انکار آغاز جهان و مفهوم ضمني آن که وجود يک خالق است استوار بود. اما همانطور که در بالا نشان داده شده است،قوانين ترموديناميک اين استدلال را رد مي کند. حتي يک جهان نوساني نمي تواند بر آن قوانين غلبه کند. هريک از چرخه هاي فرضي انرژي بيشتر و بيشتري را مصرف مي کند.

اين يعني هر چرخه از چرخه قبل طولاني تر و بزرگ تر خواهد بود، بنابراين اگر بخواهيم به زمان قبل نگاه کنيم چرخه هاي کوچک تر و کوتاهتري وجود داشته اند. مدل چند چرخه اي آينده اي بينهايت دارد اما گذشته آن باز هم محدود و متناهي مي باشد.

همچنين، شواهد بسياري نشان مي دهد که ميزان بسيار کمي جاذبه براي متوقف کردن گسترش و ايجاد اين چرخه ها در وهله اول وجود دارد و اين يعني جهان باز است.

بنا بر بهترين برآوردها، جهان هنوز فقط نيمي از حجم لازم براي انقباض دوباره را دارد. اين شامل ترکيبي از کل ماده نوراني و ماده غيرنوراني که در هاله کهکشان ها يافت مي شود و همچنين هرمقدار ممکن از نوترينوها نسبت به جرم کل مي باشد.

برخي شواهد براي جهان باز از تعداد لنزهاي گرانشي خم کننده نور در آسمان مي آيد. همچنين، تحليل سوپرنووا نشان مي دهد که سرعت گسترش جهان براي يک جهان بسته به اندازه کافي کند نيست. به نظر مي رسد که فقط 40 تا 80 درصد از مواد مورد نياز براي يک انفجار بزرگ وجود دارد.

اين حجم کم تصادفاً مشکلي بزرگ در تئوري انفجار بزرگ است چون اين حجم تراکمي را درست در آستانه فروپاشي يک جهان صاف و مسطح پيش بيني مي کند.

و آخر اينکه، هيچ مکانيزم شناخته شده اي بعد از انفجار بزرگ فرضي، بازگشت دوباره را مقدور نمي داند.

همانطور که پروفسور دانشگاه يل، بئاتريس تينسلي  (Beatrice Tinsley)   توضيح مي دهد،حتي اگر رياضيات مي گويد جهان نوساني است، هيچ مکانيزم فيزيکي شناخته شده اي براي بازگشت از انفجار بزرگ فاجعه آميز وجود ندارد.

در دنياي فيزيکي واقعي، اين مدل ها از انفجار بزرگ شروع شده، به فروپاشي مي رسد و آن انتهاي کار است.

2. انکار علت و معلولي

برخي فيزيک دانان ادعا مي کنند که مکانيک کوانتوم اين اصل علت و معلولي را  زيرپا مي گذارد و مي تواند از هيچ، چيزي ايجاد کند. بعنوان مثال، پاول ديويس   (Paul Davies)   مي نويسد:

زمان/مکان مي تواند درنتيجه يک انتقال کوانتومي از هيچ به وجود آيد. ذرات مي توانند بدون يک علت خاص از ناکجا پديد آيند. اما دنياي مکانيک کوانتوم به طور عادي از هيچ چيزي به وجود مي آورد.

اما اين سوءاستعمالي بزرگ از مکانيک کوانتوم است. مکانيک کوانتوم هيچوقت چيزي را از هيچ به وجود نمي آورد. خود ديويس تاييد کرد که داستان او را نبايد خيلي جدي تلقي کرد.

تئوري هايي که ادها مي کنند جهان يک نوسان کوانتومي است بايد اين پيش فرض را داشته باشند که چيزي که براي نوسان خلاء کوانتومي آنها وجود داشته، داراي پتانسيل ماده/ضدماده است و هيچ نيست.

بعنوان مثال، طيف بيني رامان   (Raman)يک پديد مکانيک کوانتوم است اما از تعداد موج و شدت باندهاي طيفي مي توان روي حجم اتم ها و نيروي وارد پيوندها براي ايجاد باند کار کرد. براي کمک به اين ديدگاه ملحدانه که جهان بدون علت به وجود آمده است، فرد بايد ثابت کند که باندهاي رامان مي توانند بدون انتقالات و نوسانات در کوانتوم لرزشي به وجود آيند يا ذرات آلفا مي تواند بدون وجود قبلي يک هسته به وجود آيد و امثال اين.

اگر مکانيک کوانتوم به آن اندازه که برخي افراد تصور مي کنند غيرسببي است پس نبايد تصور کنيم که اين پديده ها علتي داشته باشند.

 آيا خلقت توسط خدا منطقي است؟

آخرين تاکنيک شک گرايان براي خودداري از نتيجه اي که وجود خداوند راثابت مي کند اين است که مي گويند خلقت در زمان متناقض است. ديويس به درستي اشاره مي کند که ازآنجا که خود زمان با آغاز جهان آغاز شده است، بي معني است که در مورد آنچه قبل از آغاز جهان وجود داشته صحبت کنيم. اما او ادعا مي کند که علت ها بايد قبل از معلول ها وجود داشته باشند. پس اگر هيچ چيز قبل از آغاز جهان اتفاق نيفتاده باشد، آنوقت بنابر ديويس پوچ است که درمورد علت آغاز جهان بحث کنيم.

اما ويليام لين کريگ  (Wiliam Lane Craig)   فيلسوف در انتقادي عالي به ديويس، اشاره مي کند که ديويس در علم فلسفي خود ناقص است. فلاسفه ديرزماني است که درمورد علت و معلول همزمان بحث مي کنند. ايمانوئل کانت  (Immanuel Kant)   مثال وزنه اي که روي بالشتک قرار دارد و به طور همزمان موجب فرورفتن آن مي شود را ذکر مي کند. کريگ مي گويد،اولين لحظه زمان لحظه عمل خالقانه خدا و  پديد آمدن همزمان خلقت بوده است.

برخي شک گرايان ادعا مي کنند که همه اين تحليل ها تجربي است چون اين ذات علم است. بنابراين از اين نمي توان براي اثبات خلقت توسط خدا استفاده کرد. البته، شک گرايان نمي توانند هر دو طرف آنرا ادعا کنند و بگويند که کتب آسماني نادرست است چون علم آنرا ثابت کرده اما اگر علم با آن کتب تناقضي نداشته باشد، باز هم علم تجربي است.

فکر نهايي

 کتب آسماني مي گويند، زمان بعدي است که خداوند خلق کرده است  که انسان تحت تسلط آن است. همچنين مي گويند که يک روز ديگر زماني وجود نخواهد داشت که ابديت ناميده مي شود. خود خداوند خارج از اين بُعد قرار دارد. او در ابديت است و تحت تسلط زمان نيست. خدا قبل از به وجود آمدن تاريخ آنرا بنا کرده است. او مي تواند بين زمان ها حرکت کند درست مثل انسان که کتاب تاريخ را ورق مي زند.

ازآنجا که ما در بُعد زمان زندگي مي کنيم، براي ما غيرممکن است که چيزي که ابتدا يا انتهاي زماني نداشته را درک کنيم. بايد خيلي ساده واقعيت را بپذيريم و ذات ابدي خداوند را قبول کنيم همانطور که قبول مي کنيم مکان هيچ ابتدا و انتهايي ندارد، گرچه اين افکار فشار وحشتناکي بر مغز محدود ما وارد مي کند.

 

 

 

یزدان ...
ما را در سایت یزدان دنبال می کنید

برچسب : چرا خداوند خالقي ندارد؟, نویسنده : مرید حق yazdan بازدید : 66 تاريخ : چهارشنبه 14 فروردين 1392 ساعت: 1:24

 

معجزه قران - وحدت هستي

الشيخ محمد علي صابوني

جديدترين نظريهء علمي ثابت کرده است که زمين جزئي از منظومهء شمسي بوده و به مرور زمان از آن جدا شده، به سردي گراييده و قابليت زندگي را پيدا کرده است. براي صحت اين نظريه به وجود آتش فشان ها در بطن زمين و زمين لرزه ها در اثر اين

 آتش فشان ها اشاره ميکنند. 
اين نظريهء علمي جديد آنچه را که در قرآن بدان اشاره شده است تأييد ميکند:

أولم يرالّذين کفروا أنّ السّموات ولأرض کانتا رتقاً ففتقناهما و جعلنا من الماء کلّ شيءٍ حي، أفلا تؤمنون.( آيا نديدند کسانيکه کافر شدند، هر آيينه بود آسمانها و زمين خشک و بهم چسپيده، ما گشاديم آنرا و زنده گردانيديم از آب همه چيز را. آيا ايمان نمي آورند؟) استاد طباره ميگويد: اين يکي از معجزات علمي قرآن است که علمي جديد آنرا تأييد ميکند. علم ثابت کرده است که اين هستي يک کتلهء متصل با هم بوده و به مرور زمان تقسيم شده است. منظومهء شمسي ما در نتيجهء همين انقسامات بميان آمده است. هر چه بخش دوم از آيت ( و جعلنا من الماء کلّ شيءٍ حي...) اين آشکارترين اشاره به تأييد حقيقت علمي است که دانشمندان راز آنرا کشف کرده اند. بيشترين کاووشهاي کيمياوي به آب ضرورت دارد و آب عنصر اساسي ادامهء زندگي در هستي و نباتات است. 1ـ رتق بمعناي با هم متصل و يکجا. 2ـ فتق جدايي ميان دو چيز. 
ديگر اينکه؛ اين آيت نشان ميدهد که خالق و ايجادگر اين هستي آنرا بگونه اي ساخته است که براي مخلوقاتش قابل زندگي باشد. اگر درجهء حرارت بحد زياد پايان باشد درجهء اکسيژن در آن بسياز زيادي است، وقتي آب جامد ميشود حرارت زيادي از آن بيرون رانده ميشود و زير آب را براي زندگي حيوانات آبي مساعد ميسازد. و عجيبترين حکمت قرآني اينست که، با کلمات بسيار ارزشمندي راز زندگي را بيان ميدارد. 
از ابن عباس(رض) روايت شده است که، در تفسير اين آيت فرموده اند: آسمان بهم چسپيده بود و باران نمي باريد، زمين خشک بود و گياه نميروييد، وقتي در زمين مخلوقات پيدا کرده شد آسمان با باران گشوده شد و زمين هم گشوده شد و از آن گياهان روييد.

تفسير ابن کثير ج3 ص187 
من بدين نظر هستم که؛ اين يک تفسير خوبي است و از باب استعاره مفسرين پيشين بدين نظر اند، ولي اين مانع اين نيست که در قرآن نکات علمي وجود داشته باشد که در گذشته مفسرين بدان آگاهي نداشتند و علم امروزي آنرا کشف کرده است و آيات قرآني احتمال چندين توجيه را دارند. اينجا هيچ مانع از فهم اسرار قرآن وجود ندارد و ميشود که متأخرين چيزهاي را بدانند که متقدمين نداسته بودند. خداوند(ج) فرموده است: سنريهم آياتنا في الآفاق و في أنفسهم حتي يتبيّن لهم أنّه الحق. ( 
بزودي مينمايم ما برايشان نشانه هاي قدرت خود را در کناره جهان ( طبيعت) و در ذات خودشان، تا برايشان ثابت گردد که اين قرآن حق است

یزدان ...
ما را در سایت یزدان دنبال می کنید

برچسب : معجزه قران , وحدت هستي, نویسنده : مرید حق yazdan بازدید : 87 تاريخ : يکشنبه 11 فروردين 1392 ساعت: 16:56

 

معجزه قرآن  ربُّ المشارق والمغارب:

 

خداي سبحان در كتاب بزرگ خود مي‌فرمايد:

رَبُّ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ : پروردگار مشرق و مغرب. [شعرا/28]

رَبُّ الْمَشْرِقَيْنِ وَرَبُّ الْمَغْرِبَيْنِ :پرودرگار مشرقين و مغربين. [الرحمن/17]

رَبِّ الْمَشَارِقِ وَالْمَغَارِبِ : پروردگار مشرق‌ها و مغرب‌ها [معارج/40]

ملاحظه مي‌كنيم كه در آيهء اول، مشرق و مغرب به لفظ مفرد، در آيهء دوم به صيغهء تثنيه و در آيهء سوم به صيغهء جمع ذكر شده‌اند.

اكنون اگر ما هر يك از اين آيات را فراخور حجم تفکّر عقلي بشر در هنگام نزول آن تفسير كنيم، مي‌بينيم كه:

1.    در آيهء اول: مفهوم مشرق عبارت از جهت طلوع خورشيد، و مفهوم مغرب جهت غروب آن است. پس هنگامي كه خداي سبحان مي‌گويد: «پروردگار مشرق و مغرب»؛ ديگر در اينجا ميان عقل بشر زمان بعثت و آيهء مباركه تعارضي پديدار نمي‌شود.

بعد از آن، اگر از ديد معاصران نزول قرآن به آيهء دوم يعني: رَبُّ الْمَشْرِقَيْنِ وَرَبُّ الْمَغْرِبَيْنِ  نگاه كنيم، ملاحظه مي‌كنيم كه تفسير آن در عصر نزول قرآن به دو معني كاربرد دارد يكي جهت شرق، و ديگري مكان معين طلوع‌گاه خورشيد. به همين گونه مغرب نيز داراي دو معني است: يكي جهت مغرب و ديگري مكان معين غروب گاه خورشيد. يعني اينکه از ديدگاه عقل بشر در عصر نزول قرآن، آيهء مباركه­يي كه (مشرقين و مغربين) را به لفظ تثنيه ذكر نموده، دو معناي جهات مشرق و مغرب و دو مكان معين طلوع و غروب خورشيد را ـ هر دو ـ در خود جمع نموده است كه اين تفسير، همان برداشت متعارف از آيهء فوق در زمان نزول قرآن كريم مي­باشد.

2.    اما چون به رَبِّ الْمَشَارِقِ وَالْمَغَارِبِ مي‌رسيم، مي‌بينيم كه تفسير آن در وقت نزول آيهء مباركه اين است كه: هر سرزميني از خود طلوعگاه و غروبگاه مخصوصي دارد و خداوند ذوالجلال است كه فرمانفرماي همه اين طلوعگاه‌ها و غروبگاه‌هاست.

ولي اگر از عصر نزول قرآن كريم گذر كرده و به اين آيات از ديدگاه مفاهيم علمي معاصر نظر اندازيم، ملاحظه مي­كنيم كه تفسير معاصر اين آيات، با تفسير زمان نزول آنها اختلاف مفهومي پيدا مي‌كند.

ابتدا از رَبُّ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ آغاز مي‌كنيم؛ آيهء كريمه در اينجا به معني عام خود تفسير مي‌شود ليكن از اين عموميت كه بگذريم، مي‌بينيم كه خداي متعال در اين آيه، كلمهء مشرق را به كلمهء مغرب پيوسته گردانيده است. البته تفسير دقيق علمي اين تقارن اين است كه در واقع امر، بدون مغرب، مشرقي وجود ندارد كه كرويت زمين اين امر را حتمي مي‌گرداند. يعني در عين وقتي كه خورشيد از يك جهت غروب مي‌كند، در عين همان لحظه از جهت ديگر آن طلوع مي‌نمايد. بنا براين، وقتي خداي عزّوجلّ مي‌گويد: پروردگار مشرق و مغرب و نمي‌گويد: پروردگار مشرق و پروردگار مغرب اين دقيقاً بدان معني است كه براي مغرب مفهوم جداگانه­يي از مشرق قائل نمي‌شود بلكه اين دو را كاملاً با همديگر پيوند مي‌زند. پس معني اين تقارن دقيقاً اين است كه طلوع و غروب هر دو در يك زمان انجام مي‌گيرند. يعني در عين زمان که خورشيد در يك سرزمين غروب مي‌كند، در قلمرو ديگري طلوع نموده است؛ تفسير و ديدگاهي كه با برداشتهاي عقلي بشر در هنگام نزول قرآن بيگانه است، چر ا كه عقيدهء حاكم در عصر نزول قرآن اين بود كه مشرق و مغرب، دو جهت كاملاً جداگانه­يي بوده و تماماً در مقابل همديگر قرار دارند. پس ملاحظه مي‌كنيم كه قرآن كريم در اين آيه، معنايي را به اذهان بشر معاصر نزول خويش القا مي‌كند كه تماماً با ديدگاه آنان همخواني دارد در عين حالي كه با جديدترين دستاوردهاي دانش زمان ما نيز تفسير مي‌شود.

بعد از اين، به آيهء كريمهء: رَبُّ الْمَشْرِقَيْنِ وَرَبُّ الْمَغْرِبَيْنِ مي‌رسيم و از زاويهء علم جديد با اين سؤال رو به رو مي‌شويم كه چرا قرآن كريم در اين آيه هر كدام از مشرقين و مغربين را بالاستقلال به صيغهء تثنيه ذكر كرده است و باز به علاوهء اينکه مشرقين و مغربين را به صيغهء تثنيه آورده، كلمهء ربّ را نيز در آغاز هر صيغه به طور جداگانه ذكر نموده است كه اين امر، مفيد استقلال و تباين آنهاست؟

در پاسخ بايد گفت: اگر ما به كرهء زمين بنگريم مي‌بينيم كه اين كره در واقع به دو بخش تقسيم شده است، كه نيم آن روشن و نيمهء ديگر آن در عين زمان تاريك است. نيمهء روشن آن از خود طلوعگاه و غروبگاهي دارد، در حالي كه نيمهء تاريك آن در تاريكي ديجوري خود شناور است. و چون كره تماماً دور زند، باز نيمهء تاريك آن با خورشيد رو به رو مي‌شود در حالي­كه  نيمهء روشن آن در تاريكي مطلق فرو رفته است. بنابراين نيم كره‌يي كه تاريك بوده است، از خود مشرقي دارد. و نيم‌كره‌يي كه در روشني به سر مي‌برده است، در تاريكي شناور مي‌گردد. بنابراين، زمين در عموميت خود، داراي دو مشرق است؛ مشرقي كه خورشيد از آن نيم كره را روشن مي‌كند و مغربي در عين حال. و وقتي كره تماماً دور مي‌خورد و نيم كرهء ديگر آن مي‌آيد، باز اين نيمه از خود مشرق و مغرب جداگانه­يي دارد. به اين ترتيب، آيهء: رَبُّ الْمَشْرِقَيْنِ وَرَبُّ الْمَغْرِبَيْنِ به ما مي‌گويد كه نيم كره‌يي كه در تاريكي شناور است، داراي مشرق و مغربي نيست در عين حالي كه نيمهء روشن آن را مشرق و مغربي است. و چون و ضع منعكس شود، اين نيمهء ديگر صاحب مشرق و مغرب مي‌شود در حالي كه نيمهء اول، باز مشرق و مغرب خود را از دست مي‌دهد. پس با اين حساب است كه كرهء زمين، در عموميت خود، داراي دو مشرق و دو مغرب جداگانه مي‌باشد.

وچون به : رَبِّ الْمَشَارِقِ وَالْمَغَارِبِ مي‌رسيم، مي‌بينيم كه با تقدم حاصله در علم نجوم، اين حقيقت ديگر روشن مي‌باشد كه ما در هيچ كشوري از كشورهاي جهان، مشرق و مغرب واحدي نداريم بلكه اين مشارق و مغارب متعدد و بي شمار اند كه در هر جايي از زمين وجود دارند؛ زيرا در واقع امر، زاويهء طلوع در مكانهاي مختلف تغيير مي‌كند. و به همين ترتيب زاويهء غروب نيز؛ اما حسّ انسان ظاهراً اين امر را درك نمي‌كند. در حالي كه اگر ما به كرهء زمين بنگريم، در مي‌يابيم كه در هر جزئي از يك ثانيه، مشرقي است كه خورشيد در آن بر شهري طلوع مي‌كند در عين حال كه از شهري ديگر غروب نموده است. يعني در واقع ما براي هر منطقه از جهان، ميليونها مشرق و مغرب داشته و به طور قطع مي‌دانيم كه مشرق و مغرب حتي در يك كشور واحد هم، در ايام يك سال دو بار تكرار نمي‌شود  و خورشيد هرگز بر يك شهر از عين مكاني كه ديروز از آن طلوع نموده، طلوع نمي‌كند. هرچند جهت طلوع نيز يكي است اما مسلماً زاويهء آن در هر روز فرق مي‌كند؛ و همچنين است غروب. همين اختلاف البته، در فصول مختلفهء سال نيز حاكم مي باشد. يعني طلوع خورشيد در زمستان، با طلوع آن در بهار و خزان متفاوت است. و چنين چيزي ممكن نيست مگر اينکه زمين در هر سال يك بار بر محور خورشيد حركت دوراني داشته باشد. در واقع همين حركت است كه براي هر روز، مشرق و مغرب جداگانه، يا زاويه‌هاي طلوع و غروب جداگانه، بلكه حتي وقت‌هاي جداگانه و مختلف ايجاد مي‌كند؛ به طوري كه وقت هر روز با وقت روز ديگر تفاوت دارد.

 به جاي اينکه براي اثبات اين حقيقت به پيچيد‌گي هاي علم نجوم وارد شويم، بهترين مثال براي ما همين روزهء ماه رمضان است. ملاحظه مي‌كنيم كه ما در ماه مبارك رمضان، در افطار هر روز، مغرب جداگانه‌يي از روز ديگر داريم. و همچنين در خودداري از اكل و شرب، طلوع ديگري غير از طلوع روز قبل. اوقات نماز نيز در هر روز نسبت به روز ديگر فرق مي‌كند كه اينها همه تابع حركت زمين بر محور خورشيد است.

دقيقاً در اينجاست كه ما به عمق مفهوم علمي آيهء كريمهء رَبُّ الْمَشَارِقِ وَالْمَغَارِبِ آشنا مي‌شويم و در برابر اعجاز علمي اين سه آيهء مباركه كه با سه گونه تعبير از يك حقيقت كه همانا طلوع و غروب خورشيد است، نازل گرديده اند و هر يك از نظر علمي در نهايت دقّت قرار دارند، خيره مي‌مانيم.

شيخ محمد متولي الشعراوي كه مبحث فوق را در كتاب خود: معجزة القرآن الكريم بازنموده است، بعد از تبيين اين حقيقت مي‌گويد:

من مي‌خواهم در اينجا روي اين نكته تأكيد نمايم كه داده‌هاي قرآن در آيهء اوّل، يعني: رَبُّ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ داده‌هاي آن در آيهء دوم يعني: رَبُّ الْمَشْرِقَيْنِ وَرَبُّ الْمَغْرِبَيْنِ را ملغي و بي اعتبار قرار نداده است. و باز داده‌هاي اين هر دو آيه، عطا و بخشش آن در آيهء سوم، يعني: رَبِّ الْمَشَارِقِ وَالْمَغَارِبِ را مخدوش نگردانيده است بلكه هر آيه در جاي خود، عطا و دهشي مستفيض و عظيم را براي بشريت ارمغان مي‌كند.

حتي تقدم علميي‌ كه بسياري از مفاهيم متعارف و ديگاه‌هاي سنتي در عرصهء علوم هستي شناسي را تغيير داده است، هر گز نتوانسته معني اين آيات را تغيير دهد بلكه تماماً با آنها همآهنگ گرديده است. او مي افزايد: در اينجا سخني را به خاطر مي‌آورم كه در يكي از نسخ خطي قديمي خوانده بودم. نويسندهء اين مخطوطه مي‌گويد: اي زمان! كه در تو هست همهء زمانها! معناي اين سخن اين است كه زمان در كائنات يك امر نسبي است. مثلاً وقتي من در اينجا در محلهء الحسين قاهره نماز ظهر را ادا مي‌كنم، مردمي ديگر در بعضي از جاهاي ديگر دنيا در عين زمان نماز عصر را برگزار مي‌نمايند، جمعي ديگر در يك جاي سوم نماز مغرب را. جمعي چهارم در جاي ديگري نماز عشا را و جمعي پنجم در جايي ديگر، نماز صبح را. يعني اينکه در روي زمين در يك وقت واحد، جهت اداي نمازهاي ظهر و عصر و مغرب و عشا و بامداد، براي خداي عزّوجلّ اذان و اقامه خوانده مي‌شود و از اين روي، در تمام اوقات و لحظات زمان، ذكر و نيايش حق­تعالي جاري است.

  بر گرفته از تحقيقات محقق هراتي جناب اقاي :دكتر عبد الرؤوف مخلص

 

 

 

یزدان ...
ما را در سایت یزدان دنبال می کنید

برچسب : معجزه قرآن ربُّ المشارق والمغارب, نویسنده : مرید حق yazdan بازدید : 81 تاريخ : يکشنبه 11 فروردين 1392 ساعت: 16:53

 

چهار دليل عمده براي اثبات وجود خدا وجود دارد:
• نظم و هوشمندي رفتار هستي که براي اهل تحقيق و دانشمندان بزرگ وجود شعور خالق را اثبات مي‌کند.
• زبان اتفاق: نگاه کردن به اتفاقات بسيار با معنايي که براي بشر (تک تک ما)‌ رخ مي‌دهد و در حقيقت سخن گفتن خدا از پس پرده با بنده است. اتفاق از نوع کلان اجتماعي آن را مي‌توان در دو مثال زير ديد: کساني که داستان ابابيل را تجربه کردند يا در روزگار غرق تايتانيک مي‌زيستند اگر خود را فريب نمي‌دادند خدا را مي‌ديدند.
• زبان رويا: فهم زبان رويا و کسب نماد‌شناسي آن ما را با معاني عميق توحيد و ساختار انساني خلقت بشر آشنا مي‌کند.
• برهان قاطع خدا در امر تحدي: قرآن يک اثر ادبي ساده،‌ زيبا و يگانه است؛ و اگر اين قرآن دروغ است، نظيري مانند آن بسراييد ولو شده سوره‌اي، ولي بشر درمانده است. نه به دليل ساختار استثنايي قرآن، بلکه به خاطر حضور معجزه، قدرت خدا در ذهن مخلوق که مانع او مي‌شود. 
در رابطه با اثبات وجود خداوند دلايل متعددي اقامه شده كه برخي وجداني (مانند برهان فطرت) برخي علمي (مانند برهان نظم) و برخي عقلي و فلسفي است (مانند برهان محرك اول ارسطو، برهان وجوب و امكان، برهان وسط و طرف، براهين استحاله تسلسل، علل هستي بخش، برهان مشروطيت و اطلاق فارابي، قاعده الشي‏ء ما لم يجب لم يوجد از خواجه نصيرالدين طوسي، برهان صديقين صدرايي و...). هر يك از براهين مذكور مبتني بر مباني و مبادي عقلي و فلسفي ويژه‏اي است كه طبيعتا در اينجا مجال پرداختن به هيچ يك از آنان نيست. ليكن در اين جا به طور فشرده و اختصار ناچاريم به ذكر يكي از روشن‏ترين آنها بسنده نموده و براي تحقيق بيشتر كتاب‏هايي را معرفي كنيم. 
اين برهان ضمن آن كه قدمت بسياري دارد يكي از استوارترين ادله خداشناختي است واز جهان اسلام به تئولوژي غربي نيز راه يافته و نزد تئولوژيست‏ها و فيلسوفان دين در غرب تحت عنوان (from Contingency Argument) به عنوان خدشه ناپذيرترين برهان - كه تاكنون انديشه بشر بدان راه يافته - مورد پذيرش واقع گرديده است. سير پيدايش و سپس ورود اين برهان در انديشه‏هاي كلامي غرب طبق نمودار زير است: فارابي >--- ابوعلي‏سينا >--- غزالي >---ابن رشد اندلسي >--- ابن ميمون >---الهيات نوين غرب 
اصل برهان به طور فشرده از قرار زير است: 
1- بدون شك جهاني واقعي نه وهمي صرف وجود دارد (رئاليسم و نفي سفسطه). 
2- آنچه در جهان است همه ممكن‏الوجودند. يعني وقتي نظر به ذات آنها كنيم هيچ يك بالذات اقتضاي وجود ندارند. بلكه همه موجوداتي هستند كه مي‏شود وجود داشته باشند و مي‏شود وجود نداشته باشند. به‏عبارت ديگر در مرتبه ذات و بدون علت هيچ اند. 
3- تمام جهان يك واحد ممكن‏الوجود است. زيرا وقتي اجزاي جهان همه ممكن‏الوجود باشند كل جهان - كه يك واحد ارگانيك است - نيز ممكن‏الوجود است واز مجموعه موجودات ممكن‏الوجود واجب‏الوجود پديدار نمي‏شود. پس جهان يك واحد ممكن‏الوجود بيش نيست. 
4- هر ممكن الوجودي در تحقق و بقاي خويش نيازمند و وامدار ديگري است. به عبارت ديگر اگر جهان بي‏نهايت پديده هم باشد از بي‏نهايت صفر هيچ چيز درست نمي‏شود و اگر وراي سلسله موجودات امكاني واجب بالذاتي دركار نباشد جهان هيچ اندر هيچ خواهد بود. همين طور از بي‏نهايت ممكن‏الوجود - كه هستي‏اش وامدار،متعلق، وابسته و مشروط به ديگري است - بدون وجود يك موجود ناوابسته نامشروط و غير متعلق به ديگري (خدا) هيچ موجودي امكان تحقق ندارد و چون مي‏بينيم جهاني از ممكنات تحقق يافته است پس قطعا درمي‏يابيم كه آن موجود واجب نيز وجود دارد. 
حال اسم آن موجود واجب را هر چيزي بگذاريد مهم نيست چون ما در نام گذاري بحثي نداريم ولي در هر صورت آن موجود ، موجودي است كه در اصل هستي نيازمند به موجود ديگري نيست كه ما از آن تعبير به خدا و شما تعبير به ماده مي كنيد ، ولي اين موجود نمي تواند موجود فاقد شعور باشد زيراتمام موجودات وابسته به او هستند و وقتي اين همه كمالات (از جملع علم و شعور ) در موجودات ديگرهستخود او نيز كه خالق اين موجودات است بايد اين كمال ها را داشته باشد. (اصل سنخيت ميان علت و معلول) 
البته برهان وجوب و امكان به شكل هاي ديگري نيز تقرير يافته 
در مورد اين كه ماده منشأ پيدايش (علت فاعلي) نظام هستي باشد ، چند اشكال وجود دارد: 
1- همان گونه كه در بالا اشاره شد ، در موجودات عالم، شعور و ادراك وجود دارد و شعور و ادراك نمي تواند معلول موجود فاقد شعور و ادراك باشد. (اصل سنخيت علت و معلول) ذات نايافته از هستي بخشكي تواند كه بود هستي بخش. 
2- در مقابل فرض خداوند به عنوان علت فاعلي جهان هستي ، نظريه اتفاق و تصادف وجود دارد . 
مسئله اي كه در سوال مطرح كرديد " آزمون و خطا "دو صورت براي آن متصور است: يا آزمون و خطا به وسيله ماده فاقد شعور و ادراك است كه دو اشكال دارد : يكي اين كه آزمون و خطا از موجود داراي شعور و ادراك سر مي زند. يعني آزمون مي كند و چون به خطاي آن واقف شد ، آزمون ديگري صورت مي دهد ، در حالي كه فرض تان بر موجود فاقد شعور است. دوم آن كه اين همان مسئله تصادفي بودن است (نظم خود ساخته ماده يا از طرف فاعل بدون شعور و ادراك) و اين مسئله در برهان نظم به تفصيل توضيح داده مي شود كه از نظر قانون احتمالات رياضي ، احتمال تصادفي بودن پيدايش در حد صفر است. (برهان نظم ، اصول فلسفه و روش رئاليسم ، ج6 ، برهان نظم). 
3- حتي در فرض تصادفي بودن طبيعت(يا نظم خود ساخته ماده) در صورت عدم وجود شعور و ادراك در ماده (به صورت ذاتي)چگونه اين نظم حفظ مي شود ؟ و ماده فاقد شعور چگونه خطا نمي كند؟ 
4- وجود ماده به عنوان مبدأ فاعلي آفرينش ، نمي تواتند توجيه كننده ازليت جهان هستي باشد. 

یزدان ...
ما را در سایت یزدان دنبال می کنید

برچسب : چهار دليل عمده براي اثبات وجود خدا, نویسنده : مرید حق yazdan بازدید : 68 تاريخ : يکشنبه 11 فروردين 1392 ساعت: 16:45

 

محاسبه سرعت نور توسط قرآن کریم

نویسنده :محمد احسان خرامید

کاشف این محاسبه : دکتر منصور حسب النبی فیزیکدان مصری

از زمان یونان باستان تا قرون وسطی , سرعت نور نامحدود فرض می شد. در قرن 11 یک دانشمند عربی اظهار کرد که نور در سرعت محدود سیر می کند. در سال 1600 گالیله این سرعت را آزمایش کرد اما او تنها به این نکته بسنده کرد که سرعت نورفوق العاده بالاست.

اما رومرRomer) اولین کسی بود که در سال 1676 با مطالعه گرفتگی ماه های برجیس سرعت نور را اندازه گرفت.

 پژوهشگران متعددی بطور مستقیم سرعت انتشار نور را اندازه گرفته اند. دقیق ترین اندازه گیری سرعت نور که آنرا با حرف اختصاریC در خلانشان می دهند, با استفاده از لیزر(Laser)بوده که در سال 1972 بوسیله اوانسونEvanson  و همکارن او در مؤسسه ملی استاندارد امریکا انجام شده و نتیجه آن 299792.45692 متر بر ثانیه بود.

دفتر بین المللی استاندارد هاUS   :

C=299792.4574+0.0011 Km/s

بین المللی فیزیک بریتانیا:

C=299792.459+0.0008 Km/s

هفدهمین کنفرانس با موضوع اندازه گیری و سنجش استاندارد در 21 اکتبر 1983:

C=299792.458 Km/s

اندازه گیری سرعت نور به روش های مختلف در زمانهای متفاوت:

تاریخ

آزمایش کننده

روش

نتیجه (km/s  )

  1849

فیزو  (Fizeau  )

چرخ دندانه دار

  313000

  1880

مایکلسون (Micelson  )

آینه چرخان

  299910

  1907

رزا و درسی (.R  .&D  )

نسبت یکاهای الکتریکی

  299784

  1923

مرسیه (Mercier  )

موج رادیویی

  299782

  1926

آلبرت انیشتین

قانون نسبیت

  299796

  1952

فروم (Froom  )

تداخل سنج میکروموجی

  299796

  1972

اوانسون (Evanson  )

لیزر

  299792.45692

اما...

شگفتا !  در 14 قرن پیش این مساله در قرآن حل گشته و برای اهل علم و

معرفت بیان شده است.

 در ذیل آیاتی از قرآن که مر تبط با این مورد است آورده شده است.

"و اوست خدائیکه شب و روز و خورشید و ماه را به قدرت کامل بیافرید که هر یک در مدار معینی سیر می کنند"(سوره  انبیا آیه  33)  

"اوست آفتاب را رخشان و ماه را تابان فرمود و سیر ماه را در منازلی معین کرد تا به این وسیله شماره ی سنوات وحساب ایام رابدانید اینها را خدا جز به حق و مصلحت نظام نیافریده است خدا آیات خود را برای اهل علم و معرفت مفصل بیان خواهد کرد"

(سوره یونس آیه  5)

"ای رسول ما کافران به سخره از تو تقاضای تعجیل در عذاب می کنند و

هرگز وعده ی خدا خلف نخواهد شد و همانا یک روز نزد خدا چون هزار

سال به حساب شماست" (سوره  حج آیه ی 47)

"او امر عالم را از آسمان تا زمین تدبیر می کند, سپس روزی که مقدارش

به حساب شما بندگان هزار سال است باز بسویاو بالا میرود" (سوره 

سجده آیه 5)

محاسبه  سرعت نور توسط قرآن کریم:

در آیه 5 سوره ی سجده, مسافت سرعت نور (الامر) در یک روز برابر

فاصله ی طی شده توسط ما در 1000 سال(12000 ماه)

بیان می گردد. بنابراین از فرمول زیر استفاده می کنیم.

x=C.t=12000.L

:c    سرعت نور(الامر)

:t    زمان در یک روز

:L    طول مسیر حرکت ما در مدت یک ماه

برای تعیین   نیاز به دانستن انواع سیستم سالنامه بر اساس ماه داریم:

1      سیستم ساینودیکSynodic   (ماه قمری) : که به حرکت مجازی

ماه و خورشید نسبت به زمین بستگی دارد.

1 روز = 24 ساعت = 86400 ثانیه

1 ماه = 29.53059 روز

ماه در گردش دور زمین به موقعیت اولیه  خودش دقیقا در راستای بین

خورشید و زمین بر میگردد,

به عبارت دیگر زمان بین یک طلوع خورشید تا طلوع دیگر در ماه است,

که به این دوره یک ماه سیندیک گویند.

2 -     سیستم سیدریالSidereal   (ماه نجومی) : که وابسته به حرکت

نسبی ماه و خورشید نسبت به ستارگان در کیهان می باشد.

1 روز=23:56’:4.0906”  ساعت = 86164.0906 ثانیه

1 ماه= 27.321661

360 درجه دوران ماه برابر26.92484 درجه دوران زمین است و این

دوران در 27.321661 روز (655.71586 ساعت)

رخ می دهد و ماه نجومی نامیده می شود.

تعیین   : با مشاهده  خط سیر ماه در یک ماه نجومی ملاحظه می شود که

این حرکت دایره ای نیست بلکه مانند یک منحنی به طولL=v.T است.

L=v.T

:L    طول مسیر حرکت ماه در مدت یک ماه نجومی

:v    سرعت ماه نسبت به کیهان

:T   دوران کامل ماه که برابر 27.321661 روز است.

با یک تناسب می توان زاویه ای که زمین نسبت به خورشید در عرض

27.321661 روز طی کرده را نیز محاسبه کرد:

a / 360=(27.321661 day) / (365.25636  day  ) 

سرعت ماه : دو نوع سرعت برای ماه وجود دارد:

-1       سرعت ماه نسبت به زمین: برابر است با

Ve=2.pi.R/T

R=384264 km    شعاع دوران کامل ماه

T=655.71986 h   دوره ی دوران کامل ماه

Ve=2 x 3.14162 x 384264   / 655.71986=3682.07 km

 -2      سرعت ماه نسبت به جهان:

فرمول آلبرت انیشتین برای این نوع سرعت

v=Ve.Cosa

a=26.92848  : زاویه ی تشکیل شده توسط دوران زمین در مدت یک

ماه نجومی که در تناسب بالا بدست آمده است.

حال با یافتن پارامتر های مساله شروع به حل می نمائیم...

C.t=12000.L

C.t=12000.v.T

C=12000.(Ve.Cos a).T/t

C=12000 x 3682.07(km/h) x 0.89157

x 655.71986(h)/86164.0906 = 299792.5 km/s


یزدان ...
ما را در سایت یزدان دنبال می کنید

برچسب : سرعت نور در قران !, نویسنده : مرید حق yazdan بازدید : 88 تاريخ : جمعه 9 فروردين 1392 ساعت: 20:44

 

اعجاز تشريعي در قرآن

نوشته: استاد محمد اسماعيل ابراهيم

زماني كه غربيها به خود مي بالند كه تمدنشان چنان تمدني است كه براي اولين بار در طول تاريخ بشري حقوق انسانها را به طور رسمي در همه دولتهاي مختلف اعلان نموده است و افتخار مي كند كه آنها براي اولين بار در تاريخ قرن بيستم اعلاميه جهاني حقوق بشر را تصويب نموده اند و آن را به عنوان نمونه عالي در به رسميت شناختن حقوق انسان محسوب مي دارند، فراموش كرده و يا خود را به فراموشي زده اند در اينكه قرآن كريم اين حقوق را چهاره قرن قبل به اسم مبدأ واحد بشريت به رسميت شناخته و تثبيت نموده است، چنانكه مي فرمايد: {يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَأُنْثَى وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوباً وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ}(الحجرات:13) (اي مردم ما شما انسانها را از زن و مردي خلق كرديم و شما را در قالب گروهها و شعبه ها قرار داديم تا همديگر را باز شناسيد به راستي كه گرامي ترين شما نزد خداوند پرهيزگارترين شماست. به حقيقت كه الله تعالي بسيار دانا و آگاه است.) اين آيه خطاب به همه مردم است كه علي رغم اختلاف در رنگ،پوست،نژاد و دين، از زن و مرد آفريده شده اند و در ولادت و اصالت مساويند و قرآن با اين اصل وحدت جنس بشري را ثابت گردانيد واينكه هيچ فردي برديگري جز به تقوي برتري ندارد.

قرآن كريم شامل مبادي عالي بسياري است كه برعظمت و اصالت آن دلالت مي كند كه به نمونه هايي از آن اشاره مي كنيم:

1. آزادي در نظر و عقيده:لا إكراه في الدين قد تبين الرشد من الغي" [بقرة:255] (در دين اجباري نيست، هدايت از گمراهي به خوبي آشكار شده است.) و در جايي ديگر مي فرمايد:" قل يا أيها الكافرون لا أعبد ما تعبدون ، و لا أنتم عابدون ما أعبد ، و لا أنا عابد ما عبدتم ، ولا أنتم عابدون ما أعبد لكم دينكم و لي دين"[سورة الكافرون](بگو اي كافران: من آنچه را كه شما مي پرستيد، نمي پرستم. و شما نيز معبود به حق مرا عبادت نمي كنيد. و من به آن صورت كه شما عبادت مي كنيد، عبادت نمي كنم و شما نيز به مانند من عبادت نمي نماييد، دين شما براي خودتان و دين من نيز براي خودم.)

2. عدالت در معاملات:مي فرمايد:" يا أيها الذين آمنوا أوفوا بالعقود"[مائدة:1](اي كساني كه ايمان آورده ايد: هرگاه با كسي پيمان بستيد به آن وفا نماييد.) و در جاي ديگر مي فرمايد:" و أوفوا بعهد الله إذا عاهدتم و لا تنقضوا الأيمان بعد توكيدها"[نحل:91](هنگامي كه با الله عهد بستيد به آن وفا كنيد و بعد از آنكه عهد و پيمان را محكم نموديد آن را نقض نكنيد.) و همچنين مي فرمايد:{الَّذِينَ يَأْكُلُونَ الرِّبا لا يَقُومُونَ إِلَّا كَمَا يَقُومُ الَّذِي يَتَخَبَّطُهُ الشَّيْطَانُ مِنَ الْمَسِّ ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ قَالُوا إِنَّمَا الْبَيْعُ مِثْلُ الرِّبا وَأَحَلَّ اللَّهُ الْبَيْعَ وَحَرَّمَ الرِّبا فَمَنْ جَاءَهُ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّهِ فَانْتَهَى فَلَهُ مَا سَلَفَ وَأَمْرُهُ إِلَى اللَّهِ وَمَنْ عَادَ فَأُولَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ}[البقرة:275](كسانيكه ربا مي خورند برنمي خيزند مگر مانند برخواستن كسي كه شيطان بر اثر تماس او را آشفته كرده است. اين بدان سبب است كه آنان گفتند: داد و ستد مانند ربا است. حال آنكه خداوند داد و ستد را حلال و ربا را حرام گردانيده است.) ودرجايي ديگر مي فرمايد:{يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا تَدَايَنْتُمْ بِدَيْنٍ إِلَى أَجَلٍ مُسَمّىً فَاكْتُبُوهُ وَلْيَكْتُبْ بَيْنَكُمْ كَاتِبٌ بِالْعَدْلِ وَلا يَأْبَ كَاتِبٌ أَنْ يَكْتُبَ كَمَا عَلَّمَهُ اللَّهُ فَلْيَكْتُبْ وَلْيُمْلِلِ الَّذِي عَلَيْهِ الْحَقُّ وَلْيَتَّقِ اللَّهَ رَبَّهُ وَلا يَبْخَسْ مِنْهُ شَيْئاً   ...ٌ  }[البقرة:282](اي كسانيكه ايمان آورده ايد هرگاه به قرضي تا سررسيد معين با يكديگر معامله نموديد آن را بنويسيد. بايد نويسنده اي بر اساس عدالت ميان شما بنويسد و هيچ نويسنده اي نبايد از نوشتن خودداري كند؛ همانگونه كه خداوند او را آموزش داده است. و كسي كه بدهكار است بايد املاء كند و او بنوسد. واز خداوند كه پروردگار اوست بترسد وازآن چيزي نكاهد....)

3.  قوانين مربوط به احوال  شخصي:مجموعه اي از اصول عادلانه اي است كه بر اساس احوال شخصي انسان  در خانواده پايه گذاري شده است، اسلام براي آن نظام كاملي را بطور مفصل كه شامل مسائل ازدواج، طلاق، بارداري، عده، شيردادن و شيرخوارگي، نفقه، ميراث و حقوق فرزندان و اقوام مي باشد، قرار داده است. ودر احكام كلي آن چنان وسعتي وجود دارد كه مجتهد مي تواند از آن قابليت استفاده كند و احكامي را متناسب با زمانها و مكانهاي متغير استنباط نمايد.

4. قانون جنائي:به حق بزرگترين دليل بر عظمت و بزرگي قرآن، تشريع براي پيشگيري از جرم و جنايت مي باشد. سختگيري هاي تصويب شده در قوانين اسلامي چنان با ظرافت طرح ريزي شده كه همه جوانب عدالت و حكمت و رحمت را شامل است. به گونه اي كه در ضمن منع كردن از انواع تجاوزها، امنيت و آسايش را براي بندگان خداوند به ارمغان مي آورد.

یزدان ...
ما را در سایت یزدان دنبال می کنید

برچسب : اعجاز تشريعي در قرآن, نویسنده : مرید حق yazdan بازدید : 76 تاريخ : جمعه 9 فروردين 1392 ساعت: 20:39

 

به نام آنکه جان را فکرت آموخت

خـــدا کـــجاســت؟

نوشته:احمد طارق فيض  با کمي خلاصه نمودن 

 ما متعلق به جامعه اي هستيم که هيچگونه باور هاي اعتقادي ما، ارزشهاي اخلاقي و اجتماعي  ما در آن جامعه محفوظ نيست. جامعه ما شکل لابراتوار را دارد همواره در زمين آن باور ها ، انديشه ها و فرضيه ها کشت ميشود

اي کاش منکرين خدا بدون تعصب به حرفهاي دکارت در اثبات وجود خداوند اندکي خيره ميشدند. چقدر زيبا آن دانشمند و فيلسوف وجود خود و خداي خود را اثبات ميکند آنجا که ميفرمايد:  شک کردن در نهايت يعني انديشيدن. وقتي شک مي کنم، يعني مي انديشم. پس لا اقل اين را مي توان پذيرفت که من مي انديشم. ولي من مي خواهم در مورد اساسي ترين مسئله بينديشم، اين مسئله که حقيقت وجودم چيست؟ و چون به اين مسئله مي انديشم، پس حداقل چيزيکه در جهان هستي مي توانم تشخيص دهم اين است که مي انديشم. بنابر اين اگر مي انديشم، بايد بپذيريم که من کسي هستم که فکر مي کنم و چون فکر مي کنم، وجود دارم: مي انديشم پس هستم.

ولي چه کسي يا چه چيزي مسئول هستي من است؟ ترديدي نيست که من خود را نيافريده ام. پس دور از عقل نيست اگر نتيجه بگيريم که موجودي بزرگتر از من، مرا به وجود آورده که کامل تر، بي نقص تر، آگاه تر و داناتر از من است، موجودي که در يک کلام به آن خدا مي گوييم. بنابر اين مي توان گفت که خدا وجود دارد. (1)

 

خرده گيري و ايرادات منکرين خدا و نقادين با پشتوانه علمي در چند نقطه محدود خلاصه ميشود:

اولاً: براي‌ اثبات‌ وجود خدا، هيچ‌ شيوه‌اي‌ وجود ندارد. به‌ گفته‌ پَجِلز(Pagels  ؛ فيزيک دان‌ آمريكايي‌): «هيچ‌ شاهد علمي‌ بر وجود خالق‌ جهان ‌طبيعت‌ و اراده‌ يا غايتي‌ وراي‌ قوانين‌ شناخته‌ شده‌ طبيعت‌ نداريم‌».

دوم‌: علوم‌ به‌ تنهايي‌ مي‌تواند به‌ تمام‌ سؤال هاي‌ ما پاسخ‌ دهد. به‌ قول‌بونر (W. Bonner  ؛ فيزيک دان‌ انگليسي‌): «كار علم‌ اين‌ است‌ كه‌ براي‌ تمام‌ حوادث‌ جهان‌ واقعي‌، تبيين هايي‌ عقلاني‌ فراهم‌ كند. اگر دانشمندي‌ در توضيح‌ چيزي‌، به‌ خدا متوسّل‌ شود، از حرفه‌ علمي‌ خود دور شده‌ است‌. اگر نتواند مسئله‌اي‌ را تبيين‌ كند، بايد از داوري‌ درباره‌ آن‌ بپرهيزد و بايد باور كند كه‌ نهايتاً براي‌ آن‌ تبيين‌ عقلاني‌ خواهد يافت‌».

سوم‌: جهان‌ طبيعت‌، خودكفاست‌ و نيازي‌ به‌ ماوراي‌ طبيعت‌ ندارد. چنان‌ كه‌ وَينبرگ‌ مي‌گويد: «به‌ نظر من‌، اين‌ بسيار مهّم‌ است‌ كه‌ ما مي‌توانيم‌ جهان‌ را ــ هم‌ در زيست ‌شناسي‌ و هم‌ در علوم‌ فيزيكي‌ ــبه ‌گونه‌اي‌ تبيين‌ كنيم‌ كه‌ نيازي‌ به‌ دخالت‌ خدا نباشد»(2) .

چهارم: فرضيه طرح جهان ساکن. يعني جهان از ازل بوده و تا ابد خواهد بود نه آغازي در کار است و نه انجام خواهد داشت.  مبني بر همين فرضيه جورج پوليتزر در کتابش تحت عنوان اصول اساسي فلسفه، به ارتباط اساسي قالب جهان که " جهان هدف آفرينش نبوده است" اذعان کرده و مي افزايد: اگر چنين بود آنگاه مي بايستي جهان بلافاصله توسط خدا آفريده مي شد و از هيچي به هستي مي گراييد. براي قبول خلقت، بايد در درجه اول وجود زمان را در حالي که جهان وجود نداشته است قبول کنيم و اينکه چيزي از نيستي به هستي شکل گرفته باشد. اين مسئله اي است که علم نمي تواند تسليم ان شود(3).

اينها نقاط کليدي و دلايل عمده دهريون بر عدم ضرورت وجود خدا مي باشد. انها بيشتر مي کوشند تا جواب علمي به هر سوال بدهند، ميخواهند تا تصوير علمي از مهمترين موضوع يعني خلقت طبعيت داشته باشند و دست خالق را در خلقت آن کوتاه نمايند. اما از آنجائکه علم با تعريف امروزي اش  دست آورد جديد بشري است و از جانب ديگر سر و کار علم بر طبعيت محدود ميشود؛ پس با چنان محدوديت آيا علم ميتواند تصويري از علت اجنبي و بيگانه اي معلول طبعيت بدهد؟ اين سوال در واقع تاديب غير مستقيم علم است بر گستاخي ها و جسارتهايش و سدي است براي پذيريش فرضيه و داده هاي علم در عرصه انکار وجود خداوند. اين موضوع چنان کمر علم را خميده ساخت حتي باوجوديکه علم توانست ذهن انسان غربي را آزاد از قيود و تکاليف مذهبي نمايد اما هيچگاه تفوق نيافت تا انسان غربي را متقائد بر انکار وجود پروردگارش بسازد.  آمار نشان ميدهد اکثر غربيان بوجود خداوند باور دارند و بعضي هم اظهار عاجزي ميکنند يعني برايشان مشکل است تا تصميم بگيرند.

اگر نيروي‌ هسته‌اي‌ كه‌ پروتون ها و نوترون هاي‌ هسته‌ را در كنار هم‌ نگه‌ مي‌دارد، كمي‌ ضعيف تر از فعلي‌ آن‌ بود، هرگز اتمي‌ تشكيل‌ نمي‌شد و بر عكس‌ اگر كمي‌ قويتر بود، پروتون ها به‌ هم‌ نزديك تر مي‌شدند و اتم ها وستارگان‌ و زمين‌ هيچگاه‌ بوجود نمي‌آمدند(4) . فکر نکنم هيچ عاقلي براين درستکاري و ظرافت تصادف اطلاق کند پس اين مدبر دانا و توانا کي است که چنان تدبر و ظرافت را در خلقت طبعيت بخرج داده است؟

از جانب ديگر فرضيه تکامل نيز مدعي برآنست که مولکولها غير طبيعي از روي تصادف اسيد هاي آمينه را ساخته و اسيد هاي آمينه از روي تصادف پروتين، و در نهايت پروتينها دوباره از روي تصادف موجودات زنده را شکل دادند. با اين حال، احتمال وجود تصادفي يک موجود زنده کمتر از احتمال ساخت برج ايفل در حالت مشابه است زيرا حتي ساده ترين سلول بدن، پيچيده تر از ساختار هاي دست بشر در دنيا مي باشد.

چگونه ممکن است فکر کنيم که هماهنگي در دنيا از روي اتفاق صورت گرفته است در حالي که هماهنگي فوق العاده طبيعت حتي با چشمان غير مسلح قابل مشاهده است؟ اين ادعايي غير منطقي است که بگوييم: جهان، که هر گوشه اش خبر از وجود خالقي را مي دهد خود آفريننده خويش بوده است(5)

پل‌ ديويس‌ مي‌گويد: «دير يا زود بايد چيزي‌ را به‌ عنوان‌ اصل‌ و مبناي ‌وجود بپذيريم‌: خدا، منطق‌، مجموعه‌ قوانين‌ يا مبناي‌ ديگر. پس ‌پرسش هاي‌ نهايي‌، همواره‌، وراي‌ ظرفيت‌ علم‌ تجربي‌... باقي‌ مي‌مانند. من‌ جزء دانشمنداني‌ هستم‌ كه‌ پيرو اديان‌ متداول‌ نيستند، ولي‌ با اين‌همه‌ انكار مي‌كنم‌ كه‌ جهان‌ حادثه‌ بي‌ هدف‌ بوده‌ باشد... به‌ نظر من‌، بايد موردي‌ عميقتر براي‌ توضيح‌ وجود داشته‌ باشد. اينكه‌ كسي‌ بخواهد اين‌ مورد عميق‌ را خدا بنامد، مربوط‌ به‌  ذوق و نوع‌ تعريف‌ اوست‌».(6)

در واقع بدن انسان چنان لبريز از نشانه هاي وجود خداوند مي باشد که در هيچ دائره المعارف دو جلدي هم جا نمي گيرد. فقط بدن انسان لازمه انديشه نمي باشد. دنيا سر شار از کثرت موجودات زنده، از تک سلولي تا گياهان، از حشرات تا موجودات دريايي و از پرندگان تا خزندگان مي باشد. اگر شما يک مشت خاک را بر داشته و به آن نگاه کنيد، حتي در درون آن مي توانيد موجودات زنده متعددي را با ويژگيهاي گوناگون پيدا کنيد. اين مسئله براي هوايي که آنرا تنفس مي کنيد نيز صدق ميکند. حتي بر روي پوست شما موجودات زنده بيشمار وجود دارند که اسامي شان براي شما آشنا نمي باشند. در روده هاي تمام موجودات زنده، ميليونها باکتري يا موجودات زنده تک سلولي وجود دارند که به عمل هضم کمک مي کنند. تعداد حيوانات در دنيا به مراتب بيشتر از تعداد انسانها مي باشد. وقتيکه ما به دنياي گياهان نيز نظري مي اندازيم به اين نکته پي مي بريم که نقطه اي در زمين ياقت نمي شود که در آن حيات وجود نداشته باشد. تمام موجوداتي که در حوزه ميليونها کيلومتر مربع پخش مي باشند، ساختار بدني متفاوت، زندگي متفاوت و سهم متفاوت از توازن بوم شناختي دارند. اينکه ادعا کنيم همه اينها از روي تصادف و بدون هدف يا قصدي بوجود آمده اند ادعايي مضحک آور است. هيچ اتفاق تصادفي نمي تواند به يک چنين دستگاه پيچيده اي تبديل شود.

تمام اين شواهد ما را به اين نتيجه مي رساند که جهان با "خود آگاهي" معيني بکار خود ادامه مي دهد. پس چه چيزي منشاء اين خود آگاهي است؟ (7)

گاليله‌: «خداوند در اعما ل‌ طبيعت‌، بيشتر از جمله‌هاي‌ مقدّس‌ انجيل‌، متجلّي‌ مي‌شود»

قول‌ نيوتون‌: «اين‌ زيباترين‌ نظام‌ خورشيد و سيّارات‌ و ستاره‌هاي ‌دنباله‌دار، تنها مي‌تواند در نتيجه‌ تدبير و حاكميت‌ يك‌ موجود دانا و توانا پديد آيد».

اگر بر کشفيات جديد علمي که نقد بر ادعا هاي منکرين خدا مي باشد بپردازيم  مقاله طويل شده سبب ملالت خاطر خواننده محترم ميگردد. اما باکمال تواضع حرف ما به دهريون و منکرين خدا که سنگ علم را بر سينه ميکوبند، حداقل امروز ديگر دست بندهاي علمي را از بازوان تان دور اندازيد. امروز نه تنها شما پشتوانه علمي نداريد بلکه از قضاء روزگار فرآورده ها و کشفيات جديد علمي عليه ادعا هاي خدا ستيزانه است.

در آخر خدا کجاست؟ جواب قرآن اينست که خداوند مستقر بر عرش مي باشد. بعضا گفته ميشود خداوند در هر کجا حضور دارد، اين قول از تائيد قرآن برخوردار نيست بلکه خداوند به علم خود هرجا است يعني به علم خود آگاه از هر چي است. به عبارت ديگر هيچ چيزي  خارج از دايره علم و آگاهي پروردگار عالم نيست.

هُوَ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ يَعْلَمُ مَا يَلِجُ فِي الْأَرْضِ وَمَا يَخْرُجُ مِنْهَا وَمَا يَنزِلُ مِنَ السَّمَاء وَمَا يَعْرُجُ فِيهَا وَهُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ مَا كُنتُمْ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ ?4?  سوره الحديد – آيه 4

ترجمه: اوست آنکه آفريد آسمان ها و زمين را در شش روز باز مستقر شد بر عرش ميداند آنچه در مي آيد  به زمين و آنچه بر مي آيد از آن و آنچه فرود مي آيد از آسمان و آنچه بالا ميرود اندر آن و او با شما ست هرجا که باشيد و خدا بآنچه ميکنيد بينا ست.

-------------------------

(1) آشنائي با فلسفه غرب

(2) فيزيکدانان غربي و مسئله خدا باوري

(3) شناخت خدا از طريق برهان

(4) فزيکدانان غربي و مسئله خداباوري

(5) شناخت خدا از طريق برهان

(6) فزيکدانان غربي و مسئله خداباوري

(7) شناخت خدا از طريق برهان

 

یزدان ...
ما را در سایت یزدان دنبال می کنید

برچسب : خـــدا کـــجاســت؟, نویسنده : مرید حق yazdan بازدید : 74 تاريخ : جمعه 9 فروردين 1392 ساعت: 20:38

 

معجزه قرآن تجزيهء اتم:

الشيخ محمد علي صابوني

 

تا آخر قرن نوزدهم اعتقاد برين بود که کوچکترين مادهء هستي اتم است که در يکي از عناصر وجود دارد و اتم غير قابل تجزيه است، اين نظريه چندين قرن وجود داشت و در چندين دههء گذشته دانشمندان توجه بيشترين شان بر اتم بود تا اينکه مؤفق به تجزيهء آن شدند و پي بردند که اتم داراي اجزاء پروتون، نيترون و الکترون است. بواسطهء اين تجزيه مؤفق به ساختن بم اتم و بم هيدوژني شدند. به خداوند(ج) پناه ميبرم از شر شيطان رجيم. 
به اين قول پروردگار دانا و توانا توجه کنيد:  و ما يعزب عن ربّک مثقال ذرةٍ في الأرض و لا في السماء ولا أصغر من ذلک ولا أکبر إلاّ في کتابٍ مبين.( 
پوشيده نيست از پروردگار تو چيزي قدر ذره در آسمان و زمين، نه کوچکتر از آن و بزرگتر از آن مگر اينکه در کتاب بيان کننده و واضح است(کلمه أصغر (کوچکتر از ذره
) در قرآن کريم اشاره به همين امکان تجزيهء اتم است. و درين قول پروردگار ( ولا في السّماء) بيانگراينست که خواص اتم در زمين همان خواص اتم در موجودات فضاي مثل آفتاب، ستاره ها و سياره هاست. 
آيا محمد(ص) خواص اتم را خوانده و براي تجزيهء آن در زمين و آسمان تلاش کرده بود ؟ نه خير! اين بزرگترين معجزهء علمي قرآن و دليل است برينکه اين کتاب وحي الهي است.


یزدان ...
ما را در سایت یزدان دنبال می کنید

برچسب : اتم و معجزه قران, نویسنده : مرید حق yazdan بازدید : 89 تاريخ : جمعه 9 فروردين 1392 ساعت: 20:34

 

اثبات وجود خداوند با برهان

دلايل فراواني بر اثبات وجود خدا اقامه شده است که در ذيل به برخي از آن ها اشاره مي کنيم.
1-برهان امکان، يا برهان «امکان و وجوب».
اين برهان از چهار مقدمه‌ يقيني تشکيل مي يابد:
الف) هيچ ممکن الوجودي ذاتاً ضرورت وجود ندارد،
 يعني هنگامي که عقل، ماهيتش را در نظر مي گيرد، آن را نسبت به وجود و عدم، يکسان مي بيند و صرف نظر از وجود علت، ضرورتي براي وجود آن نمي بيند.
اين مقدمه، بديهي و بي نياز از اثبات است. زيرا محمول آن از تحليل مفهوم موضوع به دست مي آيد و فرض ممکن الوجود بودن عيناً فرض نداشتن ضرورت وجود است.
ب) هيچ موجودي بدون وصف ضرورت، تحقق نمي يابد،
 يعني تا هنگامي که همه راه هاي عدم به روي آن مسدود نشود، به وجود نمي آيد، و به قول فلاسفه «الشيء ما لم يجب لم يوجد». به ديگر سخن: موجود يا ذاتاً واجب الوجود است و خود به خود ضرورت وجود دارد و يا ممکن الوجود است، و چنين موجودي تنها در صورتي تحقق مي يابد که علتي آن را ايجاب کند و وجود آن را به سر حدّ ضرورت برساند، يعني به گونه اي شود که امکان عدم نداشته باشد. اين مقدمه هم يقيني و غير قابل تشکيک است.
ج) هنگامي که وصف ضرورت، مقتضاي ذات موجودي نبود، ناچار از ناحيه موجود ديگري به آن مي رسد، يعني علت تامه، وجود معلول را ضرورت بالغير مي سازد.

اين مقدمه نيز بديهي و غير قابل ترديد است، زيرا هر وصفي از دو حال، خارج نيست: يا بالذات است و يا بالغير. هنگامي که بالذات نبود، ناچار بالغير خواهد بود. پس وصف ضرورت هم که لازمه هر وجودي است، اگر بالذات نباشد، ناچار در پرتو موجود ديگري حاصل مي‌شود که آن را علت مي نامند.
د) دور و تسلسل در علل محال است. اين مقدمه هم يقيني است، زيرا دور و تسلسل برگشت به اجتماع نقيضين مي نمايد و محال بودن اجتماع نقيضين بديهي است.
با توجه به اين مقدّمات يقيني، برهان امکان به اين صورت تقرير مي‌شود: موجودات جهان، همگي با وصف ضرورت بالغير،‌ موجود مي شوند، زيرا از يک سو ممکن الوجود هستند و ذاتاً وصف ضرورت را ندارند (مقدمة اوّل) و از سوي ديگر، هيچ موجودي بدون وصف ضرورت تحقق نمي يابد (مقدمه دوم) پس ناچار، داراي وصف ضرورت بالغير مي‌باشند و وجود هر يک از آن‌ها به وسيلة علتي ايجاب مي‌شود (مقدمه سوم).
اکنون اگر فرض کنيم که وجود آن‌ها به وسيله يک ديگر ضرورت مي يابد، لازمه اش دَوْر در علل است و اگر فرض کنيم که سلسلة علل،‌تا بي نهايت پيش مي رود، لازمه اش تسلسل است و هر دوي آن‌ها باطل و محال مي‌باشد(مقدمه چهارم) پس ناچار بايد بپذيريم که در رأس سلسله علت ها موجودي است که خود به خود ضرورت وجود دارد، يعني واجب الوجود است.
اين برهان را به صورت ديگري نيز مي توان تقرير کرد که نيازي به مقدمه چهارم (ابطال دور و تسلسل) نداشته باشد، و آن اين که: مجموعه ممکنات به هر صورت که فرض شود، بدون وجود واجب الوجود بالذات، ضرورتي در آن‌ها تحقق نمي يابد، در نتيجه، هيچ يک از آن‌ها موجود نمي شود، زيرا هيچ کدام از آن‌ها خود به خود داراي ضرورتي نيستند تا ديگري در پرتو آن ضرورت يابد.
به ديگر سخن: ضرورت وجود در هر ممکن الوجودي ضرورتي عاريتي است و تا ضرورتي بالذات نباشد، جايي براي ضرورت هاي عاريتي نخواهد بود.
2ـ برهان تقدّم:

علت، تقدّم وجودي دارد بر معلول (نه تقدّم زماني). معلول با اين که هم زمان با علت است و از اين نظر تقدّم و تأخري در کار نيست، در مرحله و مرتبه بعد از علت قرار گرفته و مشروط به وجود علت است، بر خلاف علت که مشروط به وجود معلول نيست، يعني درباره معلول صادق است: «تا علت وجود پيدا نکند، او وجود پيدا نمي‌کند» اما درباره علت صادق نيست که: «تا معلول وجود پيدا نکند، او وجود پيدا نمي کند». کلمه «تا» مفيد مفهوم شرطيّت و مشروطيّت و تقدّم ذاتي است.
مثال: فرض مي‌کنيم گروهي مي خواهند در امري، مثلاً حمله به دشمن، اقدام کنند اما هيچ يک از آن‌ها حاضر نيست پيش قدم شود و حتي حاضر نيست هم قدم باشد. به سراغ هر کدام که مي رويم، مي‌گويد «تا» فلان شخص حمله نکند، من حمله نخواهم کرد. شخص دوم همين را نسبت به شخص سوم مي‌گويد و شخص سوم نسبت به شخص چهارم و همين طور... يک نفر پيدا نمي شود که بلا شرط حمله کند. آيا ممکن است در چنين وضعي حمله صورت گيرد؟ البته نه، زيرا حمله ها مشروط است به حمله ديگر، حمله غير مشروط وجود ندارد و حمله هاي مشروط که سلسله را تشکيل مي دهند، بدون شرط، وجود پيدا نمي کنند، نتيجه اين است که هيچ اقدامي صورت نمي گيرد.
اگر سلسله اي غير متناهي از علل و معلولات فرض کنيم، چون همه ممکن الوجود مي باشند، وجود هر کدام مشروط بر وجود ديگري است که آن ديگري نيز به نوبه خود مشروط به ديگري است، تمام آن‌ها به زبان حال مي‌گويند «تا» آن يکي ديگر وجود پيدا نکند،‌ ما وجود پيدا نخواهيم کرد، و چون اين زبان حال، زبان همه است، بلا استثنا، پس همه يک جا مشروط هايي هستند که شرط شان وجود ندارد، پس هيچ يک وجود پيدا نخواهد کرد.
از طرف ديگر چون مي بينيم موجوداتي در عالَم هستي وجود دارد، پس ناچار واجب بالذات و علت غير معلول و شرط غير مشروطي در نظام هستي هست که اين‌ها وجود پيدا کرده اند.

3- برهان تجربي (دليل علمي )
مهم ترين دلايل علمي براي اثبات وجود خدا ، آن دلايلي است که از راه نظم موجود در طبيعت و موجودات طبيعي مي توان به وجود خداوند حکيم و مدبر رسيد . تمام رشته هاي علوم ثابت مي کند که در دنيا نظام معجزه آسايي وجود دارد که اساس آن ،قوانين وسنن ثابت و غير قابل انکار جهان هستي است. تلاش و کوشش دانشمندان و احاطه به اين قوانين ،امکان مي دهد که بشر از راز هستي پرده برداري کند که در اين مختصر فقط به يک استدلال ساده از پرفسور ادموند کارل کورنفلد استاد و محقق شيمي لاستيک و داروهاي ترکيبي آلي و تکامل شيمي آلي ميآوريم؛ «پرفسور ادوين کانلين زيست‏شناس دانشگاه پرينستون غالبا ميگفت: «احتمال پيدايش زندگي از تصادفات به همان اندازه است که در نتيجه حدوث انفجاري در يک چاپخانه، يک کتاب قطور لغت بوجود آيد»
 من اين بيان را بدون قيد و شرط تأييد ميکنم. من عقيده راسخ دارم که خدايي وجود دارد که جهان را خلق کرده و از آن نگهداري ميکند... من خدا را خدايي (ميدانم) که تمام کتب آسماني از سوي وي نازل شده ودر آن کتاب خود را به عنوان خالق و صانع جهان به بشر شناسانده و راه مستقيم حقيقت را به او نشان داده است... من اجازه ميخواهم تا از چگونگي تأثير شيمي آلي که در تقويت ايمان من بسيار مؤثر افتاده شمه‏اي بيان کنم. ما وجود يک حکمت عاليه را براي خلقت طبيعت قبول ميکنيم، والا بايد بگوئيم که اين جهان و طبيعت که ما آن را ادراک ميکنيم، فقط و فقط در نتيجه تصادف بوجود آمده است. براي کسي که شگفتيها و رموز و نظم و ترتيب شيمي آلي را مخصوصا در اجسام زنده ديده است، تصور به وجود آمدن جهان در نتيجه تصادف بسيار دشوار و محال است. هر قدر ما ساختمان ذره را بيشتر مطالعه ميکنيم و واکنش‏هاي اين ذرات را بيشتر زير نظر قرار ميدهيم به همان اندازه روشن‏تر درمييابيم که يک عقل کل نقشه عالم طبيعت را طرح و با اراده و مشيت خود آن را خلق کرده است. اين فکر نتيجه تجربه شخصي من است و غالب اوقات که در آزمايشگاه، ميان اجسام بينهايت کوچک و فعل و انفعالات پيچيده و عجيب آنها کار ميکنم، فکر عظمت و حکمت عاليه آفريدگار مرا مبهوت و متحير ميسازد.
فعل و انفعالات سلول حيواني به قدري عجيب و پيچيده است که اگر کوچکترين انحرافي در آنها روي دهد باعث بيماري حيوان ميشود. واقعا عجيب است که سازماني به پيچيدگي يک سلول حيواني بتواند خودبخود به حيات و فعاليت خويش ادامه دهد. براي اين کار حتما وجود پروردگار فوق‏العاده حکيمي ضرورت دارد. من هر قدر بيشتر در آزمايشگاهها به کار تجربي ميپردازم، ايمانم راسختر و محکمتر ميشود و نسبت به فکر و حال بعضي از همکاران بيدين خودم، در هر نقطه جهان که باشند، بيشتر ميانديشم. وضع آنها در نظر من معمايي شده است که چگونه با مشاهده اين همه دليل بارز، باز نميخواهند به وجود صانع اقرار کنند. در حاليکه يک ماشين ساده ساخت بشري طراح و سازنده‏اي لازم دارد، چگونه ممکن است موجوداتي که هزاران مرتبه پيچيده‏تر و عجيب‏تر از آنند، صانعي نداشته باشند.» (1)
سخنان اين دانشمند ، مربوط به برهان نظم است که به طورخلاصه نمي تواند يک مجموعه منظم حتي يک موجود بسيار کوچک به صورت تصادف و اتفاق به وجود آيد ، بلکه به سازنده و خالق حکيم و دانا تعلق دارد و پذيرش تصادف در خلقت آن قدر بي دليل است که مانند پذيرش به وجود آمدن يک کتاب فلسفي و عملي دقيق با انفجار يک کارخانه چاپ کتاب.
براي توضيح بيشنر ، به 
کتاب اثبات وجود خدا به قلم چهل تن از دانشمندان تاليف جان کلوور ترجمه احمد آرام
 مراجعه فرماييد.
پي نوشت:
1) اثبات وجود خدا، ص 230 ـ 227

 


یزدان ...
ما را در سایت یزدان دنبال می کنید

برچسب : دلایل اثبات خدا, نویسنده : مرید حق yazdan بازدید : 87 تاريخ : چهارشنبه 14 فروردين 1392 ساعت: 1:22